اینجا منم،با اندکی تفاوت با من بریم ببینیم چه خبره
۶ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است
بیا بیا

بیا

بیا

بیا که من؛ از تو بنویسم

و تو

سرودی بخوان از عشق برایم 

بیا 

بیا که من ماهی شوم برایت

و تو

اقیانوسی که گم شوم

در تو

_

در این سینه سخن بسیار است ولی ذهنی برای نوشتن نه!

+ هیچی مثل کمپ برفی نمیتونه من رو از خود به خود کنه:)

هواشناسی بارش شدید برف رو پیش‌بینی کرده بود،منم حسابی خودم رو آماده کرده بودم و منتظر بودم صبح که بیدار میشم حداقل توی نیم متر برف باشم ولی هیچی نیومد😐😐😐

۱۱
سیل سیل

سیل

مگر می شود

به سیل گفت جاری نشو ؟

می شود آیا به زلزله گفت بایست

بایست و اینقَدَر

تن و بدنِ زمین را نلرزان ؟


من هم

نتوانستم ، نتوانستم

جلوی عشق را بگیرم

آمد

چشمهایم را غرق کرد

دلم را لرزاند و

از من ویرانه ای به جا گذاشت و رفت

مینا آقازاده

_

خسته شدم از بس من رو آدم امن میبینن☹️حالا امروز سر صبحی یکی اومده از مشکلاتش بهم پیام داده،از نوتیفکیشن خوندم چی نوشته ولی هنوز جوابش ندادم چون میدونم جواب دادنش یعنی ادامه حرف و اصلا هم حوصله ندارم،دست از سر من بردارید بزارید با مشکلات خودم بازی بازی کنم باهاشون و مالای شماها اضافه نشه به دردام،شدم علی غصه خور اصن😑

۱۰
خنده خنده

خنده

تو که میتوانی با یک خنده ات،با یک دلبری کودکانه ات تمام خستگی هایم را به باد بسپاری، پس چرا نمی‌خندی ؟

_

این عکس رو ساعت ۳ صبح گرفتم،هوا زیاد سرد نبود و فوقش منفی ۸ درجه

 خیلیییییییی خسته ام خیلی،اونقدر که توی این هوا رفتم توی آب رودخونه دراز کشیدم،رودی که مستقیم از برفای روی کوه تغذیه میشد:)

۱۴
تنها تنها

تنها

خون می چکد از دیده درین کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
_
خیلی بده یکی بهت زنگ بزنه ساعت ۱ شب و از خواب بیدارت کنه،ولی بدونی باز حتما حالش بده که فیلش یاد تو کرده و گوشی رو روش سایلنت کنی بره
۹
تو تو

تو

امروز با تو زیستم

پرتو های نوری که از میان ابرها فرار میکنند و به صورت یخ زده ام میتابد و نم های چشمانم را خشک می‌کنند

 نسیمی که لرزه به تنم می اندازد،از صورتی که میسوزد از آفتاب و پوشیده نخواهد شد!

چه ترکیبی،چه شبیه عشق تو:)

۸
می خواهمت می خواهمت

می خواهمت

 

دریافت

می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را

محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را

( قیصر امین پور)
__
گاهی وقتا با خودم فکر میکنم شاید من جزو همون دسته آدمایی باشم که ترجیح میدن همیشه تنها باقی بمونن که هیچ وقت این احساس عاشق بودن از وجودم از بین نره،این بی قراری بی هوا،دلتنگی های بی سبب دم غروب و این نگاه پر از خواهشی که به دریا و بیابان دارم و این ناگهانی دل رو به جاده سپردن ها. اگه از من بپرسن ملوچک چی هست جمله قبل رو بهشون میگم:) بله میدونم اینا همه نشونه های افسردگی شدیده:))
+ واسه شما هم عجیبه که یه نفر بی محبوب،عاشق باشه؟:) آخه به بازخورد خیلیا از نوشته هام و استوری هام میگم بی محبوب عاشقم میگن چرت و پرت نگو بگو کیه بریم بزنیمش:/
۸