اینجا منم،با اندکی تفاوت با من بریم ببینیم چه خبره
۸ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است
درخت درخت

درخت

 


دریافت

حالا که به اندازۀ تمام فصل های بی تو بودن

قابِ چهرۀ آرامت

تاقچه نشینِ دلم شده است

چتر خیال تو را

در کوچه های شب زدۀ بی باران

باز می کنم

بگذار عابرانِ عاقل

لبخند تمسخرشان را بزنند و رد شوند .

خاطرات تو تاریخ انقضا ندارند

هر وقت که بیایند

می توانند آستین های مرا

از اشک خیس کنند

به همین راحتی ...

"ماندانا پیرزاده"

-

تمام درختان این شهر را 

باید خشکاند

وقتی تو در این شهر 

کنار من 

قدم نمیزنی

۰
عطش عطش

عطش

 
 در من
دیوانه ای جا مانده
که دست از
دوست داشتنت بر نمی‌دارد!
با تو قدم می‌زند
حرف می‌زند
می‌خندد
شعر می‌خواند
قهوه می‌خورد
فقط نمی‌تواند
در آغوش بگیردت ...
به گمانم
همین بی آغوشی
او را
خواهد کشت ...

"مریم قهرمانلو"
-
دلتنگی؛
عطش آغوشت،
ببین با من چه میکند
۸
لباس لباس

لباس

بیا لباس هم باشیم و

دکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم

دلم می خواهد

دست من در آستین تو باشد

دست تو در آستین من

طوری که عطر تنمان گیج شود

و آغوش ، نفهمد چه کسی 

آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد

راستش را بخواهی

من از این جنس سردرگمی ها

که نمی دانی تار عاشق تر است یا پود، خوشم می آید

| رسول ادهمی 

 

___

اووووووووف خیلیییییی عصبی و پریشونم خیلی 

۵
امان امان

امان

 
امان از این دل 
بی تو دگر دم نزند
چرخش انگشتان من
بر تن تو!
امان از این خواب 
که طولش ندهد
روز را شب میکنم
شب را هم روز
امان از این دل که دگر
عاشق نشود
_
تمام هیاهوی عشق را باید در صندوقی انداخت،قفلی از تیتانیوم سر درش گذاشت و کلیدی، کلیدی که در اعماق اقیانوس جا خوش کند
_
امروز رفتم  کارگاه یکی از  همکارا که قبلاً کارگرمون بوده،رفتم ازش بار بگیرم یه سری و یکی از کارگراش که حواسش به کار بود گفت فلانی رو میشناسی؟گفتم نه نمیشناسمش. گفت اومده اینجا کار میکرده،با اونکه اخراجش کردی همش ازت تعریف میکرد،حالا چهارشنبه هفته پیش هم یکی رو گفتم برو دیگه نیا،حالا امروز با روی خندون و بدور از ناراحتی صبح از جلو کارگاه رد شد و انگار نه انگار از کار بیکارش کردم
میدونین چیه؟خیالم راحت شد رفتارم با کسایی که پیشم کار میکنن اونقدر خوبه که حتی اخراج بشن هم از دستم ناراحت نمیشن با اونکه توی کار اینقد اذیتشون میکنم گاها و غر میزنم سرشون،و بیشتر خوشحال شدم سر اینکه چه آدمای خوب و ساده ای دارم توی محیط کاریم که همه چیز رو میبینن:)

امروز غروب رفتم پیش بنده خدایی که سیم پیچی میکنه موتور های دستگاهام رو،فهمیدم ۵ تا زن گرفته و ماه قبل که عقدش بود،عقد زن ششمش بوده. حالا همه رو هم طلاق داده و مهریه هم کلا شاخه گل بوده. هرجوری فکر میکنم نمیتونم به همچین آدمی دختر بدم،اخه خونواده اون دختر اینقد بچشون سربارشونه که اجازه میدن؟ 😐
۱۵
سرنوشت سرنوشت

سرنوشت


آنچه سرنوشت
در من جا گذاشت
باقیمانده های دریاست
دلتنگی برای آب
و تو
به وسعتِ یک آه
طولانی تر از خیابان های تنهائی
در من ممتد می شوی
(ناشناس)
۰
چمدان چمدان

چمدان

کجا؟چمدانت را باز کن 

این مرد دیوانه 

جان میدهد برایت

_

مادرم رفته از شهرستان تخت خواب رو برداشته آورده 🙄۷۰۰ کیلومتر آوردتش و منی که روی زمین میخوابم😐 حالا دیشب سه تاشون اومدن رو سرم میگن این تخت رو واسه کی آوردیم و منی که زیر پتو روی زمین دارم نگاشون میکنم😕


۹
مبتلا مبتلا

مبتلا

من مبتلای تو ام و به این درد محکوم

_

امسال اصلا نفهمیدم کی پاییز رسید،نفهمیدم کی ۲۷ شهریور گذشت

انگار واسه شماها هم همینطوری بوده،چون ندیدم کسی خوش آمد بگه به پاییز،چه اینجا چه فضاهای دیگه

امروز با صاحب کارم هم بحثم شد،سر ناهار اومد یه حرف بد نثار معترضین کردن،چون باژار کلا خراب شده

نمیدونست که من کلا برگشتم نسبت به اون اعتقادات ۷ سال پیشم،منم نامردی نکردم از اول تا آخرشون رو شستم گذاشتم کنار و یه کم داد و بیداد کردیم و گذاشت از کارگاه رفت 🙄

۶